خاطره عباس کیارستمی از اخوان ثالث
سکوت گریه کرد دیشب*
اخوان ثالث شبیه هر مسافر تازهکار و بیتجربه گویا اشکالاتی در باب اسباب و اثاثیه سفر داشت.
قصد سفر به لندن داشت. به مسئول گمرک گفتم: «این آقا مهدی اخوان ثالث است. مواظبش باش. خیلی عزیز است.»
مسئول گمرک از من پرسید: «کی؟ همین آدم ؟ »
گفتم: «بله. همین آدم.»
به او نگاهی کرد ولی انگار او را به جا نیاورد. به دادش رسیدم و گفتم او شاعر است. اما باز هم افاقه نکرد. از پهلوی او که رد شدم به او سلام کردم. با خضوع و تواضع روستایی جواب سلام مرا داد. ظاهرا انتظار نداشت که کسی در چنین صحرای محشری او را بشناسد.
توی هواپیما یک بار دیگر از کنارم رد شد. به مسافری که پهلویم نشسته بود گفتم «این آقا مهدی اخوان ثالث است.» پرسید: «کیه ؟» گفتم: «شاعر است.» سری تکان داد و تظاهر کرد که او را میشناسد. ولی نشناخته بود. چون پرسید: «در تلویزیون کار میکند؟» به نظرم آمد اگر بخواهی جزو مشاهیر باشی باید صورتی آشنا داشته باشی نه نامی آشنا.
در فرودگاه لندن، من و اخوان هر دو پیاده شدیم.
هر کدام میخواستیم به جایی دیگر برویم. لازم بود در سالن ترانزیت مدتی منتظر پرواز بعدیمان باشیم. اخوان منتظر بود. توی یک صندلی فرو رفته بود و ساکش را به گوشه صندلی جلوی پایش تکیه داده بود. نگاهش میکردم. اصلا به کسی نمیمانست که اولین بار است به خارج سفر میکند. چهار ساعت انتظار را نمیشد نشست و دیدنیهای «دیوتی فری شاپ» فرودگاه را ندید. مدلهای جدید دوربین عکاسی و ساعتهای مدرن و…
چو باز آمدم، شاعر پیر را آسوده دیدم. هنوز همچنان ساکت. تکان نخورده بود. چه آرامشی داشت. چقدر چشم و دل سیر بود. چه تفاوت غریبی. دیدم هنوز مشغول همان «سیر بیدست و پا» است. با خودش است. در خودش است. غرق است. حالا بدون هیچ قصدی و مقدمهای در دوقدمی او نشسته بودم و بافرصت کافی نگاهش میکردم. او هم آرام در صندلیاش و در خودش فرورفته بود. آرامش اخوان مرا به یاد دوستی انداخت که چندی پیش به لندن رفته بود و فروشگاه «هارودس» را از بالا تا پایین با دقت دیده بود و وقتی از فروشگاه بیرون آمده بود گفته بود خیلی قشنگ بود. همه چیزهایی که اینجا دیدم قشنگ بود ولی من چه خوشبختم که به هیچکدامشان احتیاجی ندارم.
اینجا اخوان مثل اینکه ندیده میدانست به چیزی احتیاج ندارد و بینیاز است. یادم آمد که او گفته است «باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟» این شعر…
که اگر او همین یک شعر را گفته بود بازهم شاعر بزرگی بود.
*تیتر از دفتر شعر آخر شاهنامه؛ مهدی اخوان ثالث
منبع: صفحه اینستاگرام پرویز پرستویی parvizparastouei@