روایتی از شکل گیری هسته های مبارزه مسلحانه در سال 42!

آنچه میخوانید بخشی از مصاحبه روزنامه شرق با محمد توسلی است:

بعد از ۱۵ خرداد دوستان ما در آمریکا به این جمع‌بندی رسیده بودند که حالا که مبارزه قانونی در ایران به سر آمده، این رسالت ما است که زمینه‌ای فراهم بکنیم برای انتقال دانش مبارزه مسلحانه به داخل ایران. دکتر چمران زمینه‌های فرهنگی این شیوه مبارزه را در نشریه «اندیشه جبهه» مهیا کرده بود. به من هم پیشنهاد کردند که آماده هستی؟ من هم با زمینه‌هایی ‌فرهنگی‌ـ اجتماعی‌ که داشتم، استقبال کردم. ترم آخرم بود و دکتر چمران تأکید کردند که حتما فارغ‌التحصیل شوم و بعد به مجموعه بپیوندم. مجموعه «سماع» سازمان مخصوص اتحاد و عمل، تشکیل شده بود و در اسناد تاریخی منتشر‌شده به تفصیل درباره زمینه‌های پیدایش و موانع و مشکلاتش توضیح داده شده است. من در آن دوره‌ای که باید ترم آخر را تمام می‌کردم، رابط دوستانی بودم که به مصر رفته بودند؛ به‌ویژه خانواده دکتر چمران که به آنجا رفته بودند و من باید به‌نوعی مکاتبات‌شان را منتقل می‌کردم که به سلامت به مقصد برسد، دوران سختی برای من بود. آخرین روزی که درسم تمام شد، بدون اینکه برای جشن فارغ‌التحصیلی صبر کنم ـ در آمریکا جشن فارغ‌التحصیلی اهمیت زیادی دارد ـ بلافاصله به آلمان برگشتم.

با انگیزه‌ مبارزه مسلحانه به آلمان برگشتید؟

بله، با انگیزه مبارزه مسلحانه برگشتم. سال ۴۴ بود و من آمدم آلمان. هماهنگ شده بود و سفارت مصر در «برن» سوئیس برای ما پاسپورت تهیه کرده بود. با اسم مستعار محمود عفیفی ـ چمران این اسم را برای من انتخاب کرده بود ـ از آلمان به مصر رفتیم. چند ماهی در مصر بودیم و دوره آموزشی را گذراندم و بعد محل مأموریت من بغداد بود. دکتر یزدی بیروت بودند. چمران در قاهره بود و یکی از دوستان ما، پرویز امین، در بصره بود. برنامه این بود که ایرانی‌ها از کانال بصره به عراق بیایند و من در بغداد برایشان پاسپورت بگیرم و بعد بروند مصر آموزش ببینند و برگردند ایران.دو هفته بعد از اینکه در بغداد مستقر شدم، آیت‌الله خمینی از بورسای ترکیه به عراق آمدند. اولین استقبال را همراه دوستانشان در فرودگاه بغداد از ایشان انجام دادیم. گزارش‌های آن استقبال وجود دارد؛ اما عکس‌ها از دست رفته است. آن شش ماهی که در خدمت ایشان بودم، دوره خاصی بود. پیشکار ایشان آقای شیخ حسن صانعی بودند که الان مدیر بنیاد ۱۵ خرداد هستند (برادر آیت‌الله صانعی). آن موقع طلبه ساده‌ای بودند و من هم با ایشان ارتباط داشتم. بعد از چند هفته هماهنگ کردیم و دکتر چمران و دکتر یزدی آمدند و دیدار چند‌ساعته‌ای با ایشان داشتیم. مشروح این مذاکرات به خط دکتر چمران در کتاب خاطرات دکتر چمران که به وسیله آقای دکتر یزدی تدوین شده، چاپ شده است. آن شش ماه واقعا بخش حساسی از زندگی من است. ساواک آنجا حضور داشت و من هم در شرایط خاصی آنجا بودم. با بسیاری از روحانیون و مراجعی مثل آیت‌الله حکیم و آیت‌الله خوئی دیدار داشتیم. در دانشگاه «اصول دین علامه عسکری» که در بغداد بود؛ به‌عنوان دانشجو ثبت‌نام کرده بودم که محملی برای حضورم در آنجا باشد. مسائل این دوره و خاطرات آن خیلی طولانی و پیچیده است که قبلا به آنها پرداخته‌ام. دوستان ما در سازمان سماع (به دلایلی که به تفصیل گفته شده است) به این جمع‌بندی رسیدند که این تصمیم اشتباه بوده است. اول اینکه چنین برنامه‌ای را نمی‌توان بیرون از ایران پایه‌گذاری کرد و باید مرکزیت آن در داخل باشد. دوم اینکه مصری‌ها از ما می‌خواستند که در صوت العرب درباره نام جعلی خلیج «ع‌ر‌ب‌‌ی‌» برنامه‌ای داشته باشیم و این خلاف منافع ملی ما بود. خلاصه با مجموعه دلایلی که در منابع تاریخی آمده است، ما عقب‌نشینی کردیم و من به آلمان برگشتم. چون فوق‌لیسانس آمریکا مورد پذیرش دانشگاه فنی اشتوتگارت آلمان بود، ‌توانستم دوره دکترای خودم را در آلمان ادامه دهم. سال ۴۴ تا ۴۶ دکترای خود را در آلمان دنبال کردم.

منبع: روزنامه شرق، شماره 2946، شنبه 1396/6/4

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۴ شهریور، ۱۳۹۶ ۱۱:۵۳ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *