«مگر مرض دارم بروم ضد انقلاب بشوم»

محسن رفیق رئیس وقت بنیاد مستضعفان خاطره ای شنیدنی از روزی که برای افتتاح خط تولید کارخانه نساجی رفته بود، می گوید: من وقتی رئیس بنیاد شدم، در مراسم افتتاح دیدم یک نفر جلو نشسته که خیلی به نظرم آشنا آمد. بی اختیار به او نگاه می کردم. بعد از سخنرانی، آمد و کنار من نشست. سپس گفت: «خیلی مرا نگاه می کردید.» گفتم: «من شما را قبلا جایی دیده ام.» گفت: «بله، شما سال 1363، به اتفاق فرمانده قرارگاه حمزه، به سنندج آمدید. من آن موقع به عنوان ضد انقلاب در زندان سنندج بودم. می دانید چرا من آن موقع در زندان سنندج بودم؟ چون کارخانه نساجی نبود. چون کار نبود. چون کسی به کردستان نمی رسید. کردستان هیچ چیز نداشت. از این خاک حاصلخیز و آب فراوان استفاده نمی شد. اما به نعمت جمهوری اسلامی، الحمدلله، چنین کارخانه مدرنی اینجا ساخته شده. من هم در این کارخانه استخدام شدم. خب مگر مرض دارم بروم ضد انقلاب بشوم.

منبع: [restrict] برای تاریخ می گویم، خاطرات محسن رفیق دوست، سعید علامیان، سوره مهر، ص 257 برای مشاهده آدرس منبع عضو سایت شوید.
[/restrict]

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۷ آذر، ۱۳۹۸ ۱:۰۲ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *